شعر:این تابستان... مسعوده جمشیدی
الهه ی الهام
انجمن ادبی

فصل تابستان است

و تنور دلم از آتش یادت روشن

کاش اینجا بودی!

این خیال خام را می سپارم به تنور

تا که از بوسه ی هر شعله ی تنهایی من

بپزد خوب و برشته شود و ترد شود

سفره ی خاطره را

می گشایم پس از آن در یک سو

جرعه ای چای و یکی حبّه ی قند

که تداعی گر لبخند تو است

منتظر می مانم

تا بیاید آن دم

که مؤذّن خبر آمدنت را بسراید مسرور

ومن افطار کنم روزه ی دیدارت را

فصل تابستان است

و تو ای همزادم

کاش اینجا بودی...!



نظرات شما عزیزان:

محمدعزير
ساعت17:45---21 دی 1393
بازم مثل هميشه شعرهاي خواهر.گلم فوق العاده بود

fereshte
ساعت22:12---23 آذر 1391
سلام مسعوده جان فرشته نوری ام (همایش پاکدشت کنار هم بودیم!!!)
شعرات و خوندم خیلی پاک خالصانه می نویسی در عین حال خوشم میادغرورت رو همه جاداری
راستی داستانتم خوندم باهمه آشفتگیش خیلی نازتصویر سازی شده بودمی خوام با اجازت به جوان نشونش بدم به وبلاگ ماهم سر بزن
به قول خودت تازمین میگرده امید دیدار هست پس به امید دیدارگلم


پرستو
ساعت21:46---12 آذر 1391
یاد تابستون روزای داغش بخیر روزای جدایی دوستا...
ویاد همه همزادای ما...


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





چهار شنبه 1 شهريور 1391برچسب:روزه,افطار,چای,مسعوده, :: 10:14 :: نويسنده : حسن سلمانی

آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان الهه ی الهام و آدرس elaheelham.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان